to guide, to direct, to advise, to lead, to usher, to conduct, to show, to instruct, to induct, to pilot, to give guidance to, to counsel, to clue
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مستخدم مرا به دفتر وزیر راهنمایی کرد.
The janitor directed me to the minister's office.
فانوس دریایی کشتیها را به لنگرگاه راهنمایی کرد.
The beacon light guided the ships to harbor.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «راهنمایی کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/راهنمایی کردن